امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 15 سال و 12 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

10 جمله ای که نباید به بچه ها گفت.

 والدین گاهی کلمات و جمله‌هایی در رابطه با بچه‌ها به کار می‌برند که می‌توانند زیان‌های جبران‌ناپذیری بر روح و روان آنها داشته باشند....  به همین دلیل است که روان‌شناسان کودک معتقدند می‌توان به جای استفاده از برخی کلمات و جملات تند عبارت‌های دیگری را که اثر مخربی روی روحیه کودک ندارند به کار برد. در این مقاله به 10 جمله‌ای که در مکالمه با کودکتان نباید به کار برید، اشاره می‌شود. 1. واقعا بچه غیرقابل‌تحملی شده‌ای. مسلما گاهی پیش‌آمده که رفتار فرزندمان برای ما غیرقابل تحمل شده و طبیعی است که در چنین مواقعی عصبانی شویم. اما، این درست نیست که به کودکم...
3 خرداد 1391

آنا روزت مبارک

  جمعه صبح که امیرحسین از خواب بیدار شد، آنا شیلنگ رو گذاشته بود حیاط رو بشوره. امیرحسین داد می زد من باید حیاط رو بشورم. یه کم آب بازی کرد. بعدش صبحانه که می خوردیم گفتیم بگو آنا روزت مبارک. امیرحسین گفت آنا حوزت مبارک. آنا چه خوشحال شده بود. رفتیم به نه نه هم زنگ زدیم. امیرحسین گوشی رو گرفت گفت: حوزت مبارک، فرار کرد رفت. داشت بارون می اومد. دایی موسی الرضا کیک گرفته بود. شب رفتیم خونه مادربزرگ. وقتی برگشتیم امیرحسین خوابش می اومد ولی وقتی کیک رو دید دیگه خوابش پرید اومده بود می گفت : دالاگوگ (تولد) منه؟!  وقتی می گفتیم امیرحسین بگو آنا روزت مبارک، می خندید می گفت: آنا حوزت مبارک. وقتی می خواستیم دوباره ب...
1 خرداد 1391

سفرنامه من و امیرحسین

من و امیرحسین سه شنبه هفته پیش با قطار رفتیم مرند، خونه آنامون. بابایی ما رو رسوند راه آهن. امیرحسین می گفت بابا برو اداره بعدش زود بیا خونه آنا. ذوق کرده بود سوار قطار میشه. هی می گفت چرا قطار نمی ره؟؟؟ بابا حدافظ.   درسته که با قطار مسیر طولانی میشه، ولی اگه کسانی که کنارت می نشینند آدمای خوبی باشند اصلا خستگی رو احساس نمی کنی. این سفر ما خیلی خوب بود امیرحسین بعد نماز بعد اینکه شامش رو خورد خوابید ولی موقع خواب که شد از سر و صدا بیدار شد. دیگه خوابش نمی اومد. یه خانمی همشهریمون بود، خیلی با سلیقه از شیرینی درست کردن و کیک و خاگینه و...از پسرش و از خواستگار دخترش می گفت. دو تاشون از سمیناری که قرار بود جلفا برگزار ب...
1 خرداد 1391

شعر خوروز ( ترکی)- به یاد نه نه صفدر

 آی جانیم مستان خوروز                                                            آی جانیم، مستان خوروز               گؤزلری مرجان خوروز سن نه تئزدن دورورسان   قیشقیریب بانلاییرسان    قویماییرسان یاتماغا   آی جانیم مستان خوروز گ...
18 ارديبهشت 1391

کنجکاوی جنسی بچه ها - دکتر بازی -لخت شدن - خود ارضائی

کنجکاوی جنسی    وقتی بچه ها دنیای بیرون از خود را کشف می‌کنند، نسبت به اعضای خصوصی بدن خود و جنس مخالف به طور طبیعی کنجکاو می‌شوند.  بچه ها در بازی‌های عادی خود، از فرصت استفاده می‌کنند و از نظر جسمی به بچه های جنس موافق یا مخالف خود نزدیک می‌شوند تا شکل بدن آن ها را کشف کنند. بچه ها از سر کنجکاوی بازی‌های جنسی می‌کنند و این امر طبیعی است. این جور رفتارها با قصد و غرض جنسی صورت نمی‌گیرد و یا به روابط جنسی منجر نمی‌شود.   نمونه‌هایی از این کنجکاوی جنسی شامل:      - دست زدن به آلت تناسلی      - دکتر بازی &nbs...
18 ارديبهشت 1391

آداب و آفات تربیت کودک و نوجوان

دوران شیرخوارگی  روح و ضمیر ناخودآگاه کودک تازه متولد شده بسیار گیرا و جاذب می باشد .  به همین جهت والدین نباید در حضور کودک عمل زناشویی را انجام دهند – حتی اگر کودک در خواب باشد – زیرا تصاویر و صداها در ضمیر ناخودآگاه کودک ثبت می شود و ممکن است در آینده به انحراف بیفتد . -  آمونیاک موجود در ادرار سوزآور است و اگر پوشاک نوزاد دیر عوض شود موجب تحریک آلت تناسلی می شود و موجب نعوظ ( بزرگ شدن آلت تناسلی ) می شود .  دوران کودکی وقتی ممیز گردد – خوب و بد را تشخیص دهد – باید والدین در حضور او مراقب رفتار خود باشند .  کسی نباید در حضور او عریان باشد. از این دوران &nd...
18 ارديبهشت 1391

امیرحسین نماز می خونه.

امروز امیرحسین برای خودش سجاده پهن کرده بود و داشت نماز می خوند. البته قبله رو اشتباه وایساده بود. سجاده اش رو درست کردم . خدای من!! داشت دهنش رو تکون می داد و رکوع و سجده می رفت. چند بار هم قنوت گرفت. داشتم یواشکی نگاش می کردم. امیرحسین الله خوندش که تموم شد، اومده بود با من دست می داد بلند بلند می گفت مامان تموم شد. قبول باشه. قبول باشه... دویدم دوربین رو آوردم و گفتم بیا یه نمازت مونده، بیا بخون عکس بگیرم، نماز دومی دیگه الکی بود. بالا پایین می پرید، می خندید، منو نگاه می کرد...  وقتی کتاب دعا می خونه، یه چیزی می گه که هنوز معنیش رو نفهمیدم. - پوسند گوس  بد - این عکس ها رو هم به زور گرفتم.     ...
17 ارديبهشت 1391

امیرحسین و آب بازی

 امیرحسین خیلی آب بازی دوست داره. دوست داره همش بره دریا شنا کنه.   مامان براش استخر درست کرده بود امیرحسین توش شنا کنه.  امروز امیرحسین توی استخرش، هوتبال هم بازی کرده. از شامپو بدش میاد. خودش بدنش رو صابون زده تا جی جی ها از بدنش برن بیرون. هی در حموم رو باز می کرد می گفت مامان کی بیرونو سرد می کنه؟ عمو نوروز؟؟! امیرحسین مامان خیلی آب بازی کرده، توپ ها و اردکش رو هم خوب خوب لیف و صابون کشیده. الان هم خسته خسته خوابیده. ماهی کوچولوی مامان یه عالمه دوستت دارم.                      ...
16 ارديبهشت 1391

دستم را بگیر مادر

                                              خیلی وقته   شب که میشه امیرحسین دست منو می گیره، محکم بغل می کنه می خوابه. وااای ... می ترسم ... می ترسم امیرحسین،  از روزی که شب بشه و دستم رو نگیری. مادر!                         ...
15 ارديبهشت 1391